مراسم یادبود دهمین سالگرد درگذشت ابراهیم باستانی پاریزی روز پنجشنبه ۳۰ فروردین در بنیاد موقوفات افشار برگزار میشود.
باستانیپاریزی تعبیر زیبایی دارد که من شربت تلخ تاریخ را به شهد شیرین طنز ادبیات و شعر میآمیزم و این داروی مورد نیاز جامعه (تاریخ) را با حلاوت به کام مردم میرسانم و به همین دلیل است که او موفق شد تا تاریخ را به میان مردم ببرد.
محمدابراهیم باستانی پاریزی را بیشتر با کتاب «از پاریز تا پاریس» و متون تاریخیاش میشناسند اما در کارنامهاش شعر و شاعری هم دارد که ماجراهایی دارد، از اولین شعرش که با اشتباهی همراه بوده و بعد هم خودش جزء شاعران هند و پاکستان گنجانده میشود!
تاریخ سه بُعد دارد: زمان، مکان، انسان. برای درك بعدنخست همیشه مشكل وجود داشت؛ زیرا زمان نه قابل لمس بود و نه حركتش احساس میشد، درنتیجه برای شناختن آن، جز استفاده معمولی از ساعت، وسیله دیگری وجود نداشت؛ اما هیچ حادثهای روی نمی دهد مگر اینكه زمانش رسیده باشد. بعد سوم نیز بیشتر معطوف به نامداران است.
حمید باستانی پاریزی میگوید: حروفچینها از دشواری کار با پدرم گلایه داشتند یک از آنها تعریف کرد مثلا در یک صفحه یکی از کتابهایش سه خط مطلب بود که سه صفحه زیرنویس داشت! البته خود بابا هم معتقد بود پاورقی اهمیت بیشتری از مطلبی دارد که در صفحه اصلی گذاشته میشود. به هر حال سبک نگارش خاصی داشت و کار کردن با او آسان نبود.
از کتابهای مهم تاریخ ایران، ایران باستان مشیرالدوله است که باید گفت بعد از ترجمه های اعتمادالسلطنه در باب ساسانیان و اشکانیان، نخستین کتابی است که بر اصول علمی برای تاریخ قدیم ایران نوشته شده است. از جهت اهمیتی که این کتاب دارد، سطوری چند در باب کیفیت تدوین آن در اینجا نوشته می شود.
هفتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی بوعلی سینا در روز چهارشنبه ۱۸ فروردین ساعت ۱۱ صبح با سخنرانی دکترسیدنصرالله موسویان، عضو هیات علمی پژوهشگاه دانشهای بنیادی، باعنوان «ابن سینا به چه کارمان میآید؟» اختصاص دارد که به صورت مجازی پخش خواهد شد.
گودرز رشتیانی گفت: «پیغمبر دزدان» کتابی دانشگاهی نیست، در عین حال رمان و داستان زرد هم نیست و سهم مهمی در تقویت بینش تاریخی تودههای مردمی دارد که با حداقل سواد خود میتوانند از بینش تاریخی بیشتری بهرهمند شوند.
از آن روز که من اژدها را دیدم، بیش از نیم قرن میگذرد. من در «هنگو» نزدیک پاریز، به همراه پدرم برای عقدبندان دختر و پسری دهاتی رفته بودیم. من خردسال بودم. طرفهای عصر با بچههای دهکده به نزدیک چشمه رفتیم، در همان لحظه دو دختر تازه سال به آنجا آمدند و دو تا شمع که در دست داشتند، در داخل دو سوراخ کوچک که بالای چشمه بود، روشن کردند و رفتند. بچههای ده بعداً به من توضیح دادند که این دو سوراخ، محل سوراخهای دماغ اژدهایی است که در بالای این چشمه، سنگ شده است
ده پانزده سال پیش که طبق معمول سر پری به پاریس زده بودم، یک روز همولایتی صاحب ذوق پرمحبت، آقای دکتر محمدعلی امینزاده (امینی) گفت: «امشب در پاریزی، یک پاریزی مهمان خواهد بود» و بعد دست مرا گرفت و به ایستگاه مرکزی بزرگ پاریس ـ گار دونورد رفتیم و در آنجا، از میان صدها خطآهن که مثل خطوط راهراه الیجههای ترکی به موازات هم قرار گرفته بودند که «هر راهش برَد دل را به راهی»، قطاری را برگزیدیم و وقتی به سی کیلومتری شمال غربی پاریس رسیدیم، برابر تابلوی بزرگ ایستگاهی توقف کردیم که در کمال وضوح به خط درشت لاتین نوشته شده بود: PARISI (= پاریزی). ما به مقصد رسیده بودیم. کعبۀ مقصد کجا و ما کجاها میرویم!
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید